سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مشکوه


دست خط...
خاکستر سرد
گلدختر
نجوای شبانه
عاشقانه
بازگشت به خویشتن
منم سر گشته حیرانیت ای دوست
این نجوای شبانه ی من است
طلبه های ونوسی
صفحات خط خطی
نوشته های یک ناظم
بر و بچه های ارزشی
دو رکعت بندگی
صفحه بیست و یکم
تا خدا راهی نیست...
فوتوبلاگ وصال(حذف کرد وبلاگو اما لینک باشه همچنان!)
فریاد بی صدا
گفتنی ها
شهری در آسمان
صور اسرافیل
لسان
آسمان دل شکسته
فریاد آسمانی
ندای حقیقت
ستاره ی صبح
خط خطی های من
دست نوشته های یک کج و معوج سر خورده!
حرف دل
کوچه بنی هاشم
خاطرات استاد فیزیک
دل نوشته هاش خاکستری
یک نکته از هزاران
ترنم عشق
دنیای کاغذی من
دنیای راه راه
امید انتظار من
خاطرات قاصدک
تنفس
مچله الکترونیکی چارقد
آخوندها از مریخ نیامده اند
صدای سکوت
تسنیم
تمنای ظهور
قدم به قدم با مهدی کوچولو
دوست جون خودم :)
دست نوشته های خاکستری
صفحه 313
این خطی از حکایت مستان کربلاست
مخ تَش عزیزم!
صدای ثانیه ها
قاصدک های گمنام
نثار آبی آسمان
ــــــمــریــمـــــ نوشت
نسیم حیات
زیباترین شکیب
نم نم آفتاب
نظّاره ...
دست نوشته های پراکنده ی یک سایه
باران... (مـیــنـــــــــــــو )

بسمه

مومن در هیچ چارچوبی نمیگنجد!

دیروز با اینکه خیلی خسته بودم، بعد از کلاس رفتم یه تعدادی کتاب خریدم و چن تا سی دی...
داشتم فکر میکردم به این مساله که، آدم تا وقتی که به اصطلاح دستش توی جیب خودش نیست، قدر پول رو نمیدونه... (معمولا... شاااید استثنا هم باشه این وسط البته)
خیلی حس خوبیه حقوق که بهت میدن!
یادمه اولین حقوقی که بهم دادن، 15 تومن بود که بخاطر تایپ چند تا مطلب و پیاده کردن یه فایل صوتی بود. حس خوبی بود...هنوز یادمه...!
حس عجیب و دوست داشتنی، اینکه مثلا فردا صبح بری حسابتو چک کنی و ببینی 15 تومن توش هست :دی
بعدها هم البته حقوق هایی که برای کارهام گرفتم بیشتر شد و تازه اون موقع بود که فهمیدم اگر واقعا کسی بخواد پول در بیاره میتونه!
مثلا یادمه همش به دوستام میگفتم که من کار میخوام و اینها... همین کار تایپ اولیش بود و بعد متن نوشتن و امثالهم...!
اوایل فکر میکردم نوشتن که کار خیلی راحتیه ولی بعدا که چند بار انجام دادم دیدم نه همچینم نیست :دی
ولی فهمیدم که : " به اندازه ی تمام انسان ها راه هست برای کار کردن و پول در آوردن " :دی
نوشتن کلا خیلی خوبه برای تقویت قلم و اینا و بعدشم دیگه نویسندگی ...

                  

داشتم فکر میکردم تا الان کارهای مختلفی رو تجربه کردم و این رو دوست دارم ... تجربه ی شغل های مختلف خیلی خوبه! (تجربه ی درس خوندن توی رشته های مختلف رو هم دوست دارم البته:دی)

پ.ن:
شاید حتی تر مصداق "مومن در هیچ چارچوبی نمیگنجد" من هم باشن اصلا :دی
بخصوص وقتی که فقط بخاطر روخونی متن فصل اول پایان نامه ی سوتک! از این سر تهران، رفتم اون سر تهران! هرچند باورش نمیشد، هنوزم نشده فک کنم ولی خواستم باور کنه که "مومن در هیچ چارچوبی نمیگنجد" :دی

 


ارسال شده در توسط شهید گمنام